تصویر خیال

عمومی . فیلتر شکن . کد تقلب بازی و غیره.....

تصویر خیال

عمومی . فیلتر شکن . کد تقلب بازی و غیره.....

جوکستان ۳

جوکستان .. ۳

95- دکتر گفت: حال سه نفر بیماری که دیشب براشون دارو تجویز کردم خوبه؟
پرستار گفت: نه دکتر؟ متأسفانه دو نفرشون فوت کردند، امّا سوّمی هر کاری کردیم حاضر نشد دوایی رو که تجویز کردید بخوره.
96- از عربه نوار مغزی میگیرند، میبینند بیست دقیقه اولش خالیه
97- یه بار یه ترکه فقط شبا از خونه میرفته بیرون! بهش میگن جریان چیه؟
میگه: از بس این فارسها گفتن یه روز یه تزکه... ما تصمیم گرفتیم که فقط شبا از خونه بیایم بیرون
98- زن به دامپزشکی مراجعه کرد و گفت: من اصلاً حالم خوب نیست. دامپزشک گفت: شما اشتباهی اومدین اینجا، اینجا دامپزشکیه!
زن گفت: نه دکتر، درست اومدم، آخه من صبح‏ها که بلند می‏شم اخلاقم مثل سگه، ازصبح تا ظهر مثل خر کار می‏کنم، ظهرها هم مثل گاو غذا می‏خورم، بعد از ظهر مثل خرس می‏خوابم، تازه شب که شوهرم می‏آد بهم می‏گه سلام سوسک سیاه.
99- بیمار: دکترجون! پای راستم خیلی درد می‏کنه. دکتر: عزیزم، ولی من چشم پزشکم. بیمار: اینو می‏دونم، ولی دارین چشمم رو معاینه می‏کنین پاتون روی پای راستمه.
100- اصفهانیه داشت تو رودخونه ی زاینده رود غرق می شد .هر چی بهش گفتند: دستت رو بده نجاتت بدیم این کارو نمی _ کرد.یکی از آشناهای اون فرد که میدونست اون مرد خسیسیه جلو رفت و گفت :دادا دست منو بگیر نمی خواد دستت رو به من بدی.
101- مرد بسیار پرحرفی به دکتر پوست مراجعه کرد، امّا اینقدر حرف می‏زد که به دکتر اجازه نمی‏داد معاینه‏اش کند. بالاخره دکتر گفت: آقا لطفاً زبونتون رو در بیارین. بیمار زبانش رو درآورد. دکتر گفت: حالا در همین حال نگهش دارین تا من معاینه‏تون کنم.
102- مریض: دکتر! دارم می‏میرم. تو رو خدا بکش و راحتم کن. دکتر: من خودم وظیفه ‏ام رو می‏دونم، لازم به یادآوری نیست
103- ذترکه به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو مومن! مگه کشکیه؟! ترکه میگه: بابا من که راضیم، ننم هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش!
104- مردی پیش دکتر رفت و گفت: دکترجون! خیلی فراموشکار شدم. دکتر حواسش به حرف‏های بیمار نبود. سرش را بالا کرد و گفت:
- متوجه نشدم چی گفتید؟ ‏مرد گفت: من؟ من چیزی نگفتم.
105- یه اصفهانی میخواسته پول به کسی بده دستش می لرزید . گفتند زودباش چرا می لرزی ؟؟ میگه آخه میخوام پول بدم ، جون که نمیخوام بدم که یهو بدم
از ترکه میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ ترکه انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچة همسایمونه، ولی همیشه خونة ماست!
106- به ترکه میگن: بچه کجائی؟ میگه بچه
U.S.A.! ملت هم کف میکنن میگن آخه چطور ممکنه؟ ترکه میگه: ایلده بچه یونجه‌زارهای سرسبزِ آذربایجانم!
107- ترکه خودکارش تموم میشه، ترک تحصیل میکنه
108- ترکه میره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشی میپوشه!
109- ترکه داشته جلو دو سه تا دختر افه میومده، یهو تلنگش در میره. واسه اینکه ضایع نشه، دستشو میگذاره بغل دهنش، داد میزنه: گـــــــوزیـــــــه... گوووووز!
110- یه روز مرد اصفهانی با بچه اش از مقابل مغازه کفش فروشی که روی شیشه اش نوشته بود کفش پارس رد می شد .بچه از باباش می خواد که براش یک جفت کفش بگیره.باباش می گه :بچه مگه نمی بینی نوشته کَفِش پارِ ه س.
111- آرداواس بعد بیست سال از آمریکا برمیگرده ایران و یک ساندویچ فروش میزنه. روز اول، ترکه میاد میگه: قربون دستت، یک ساندویچ سوسیس بده. آرداواس که هنوز خوب از حال و هوای دیار کفر درنیومده بوده، میپرسه: "تو گو" بدم؟ ترکه شاکی میشه، میگه: نه مرتیکه، تو نون بده
112- به ترکه میگن: کجا داری میری؟ میگه: دارم برمیگردم!
113- ترکه تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. رانندة قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، ترکه یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن! خلاصه ترکه رو میگیرن میبیرن بازجویی، اونجا بازجوه بهش میتوپه که: مرتیکة خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! ترکه میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم
114- ترکه میافته تو چاه، فامیلاش سند میگذارن درش میارن
115- یه بار یه ترکه تو قبیله آدم خوارها اسیر میشه! از یکی میپرسه آقا با من چی کار دارین؟ میگه ما آدم خوریم حالا هم تو این دیگ میپزیمت و میخوریمت! ترکه میگه: چی شد؟ حالا که بخور بخوره ما آدم شدیم!!!
116- دکتر از دیوانه پرسید: تو رو برای چی به تیمارستان آوردند؟ دیوانه گفت: بدون هیچ دلیلی، فقط به خاطر اینکه من معتقدم جوراب نخی خیلی بهتر از جوراب نایلون هست. دکتر گفت: این که دلیل نشد، منم معتقدم جوراب نخی بهتر از جوراب نایلون هست. دیوانه گفت: چه جالب! راستی شما جوراب نخی رو با سس سفید می‏خورید یا با سس گوجه فرنگی؟
117- اصفهانیه سواره ماشین می شه . آخره مسیر به راننده میگه : حاج آقا کرایه ی ما چند میشه ؟ یارو میگه : 50 تومان . اصفهانیه میگه چه خبره ؟ اولندش که 40 تومان میشه بعدشم من 30 تومان بیشتر ندارم حالا فعلا این 20 تومان را بگیر . ... یارو میشماره می بینه 10 تومان
ترکه میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه: بابا این عجب خیار گنده‌ایه!
118- ترکه میخواسته تو یک ادارة دولتی استخدام شه، میبرنش گزینش. اونجا یارو ازش میپرسه: شما وقتی میخواین وارد مستراح شید، با پای راست وارد میشید یا با پای چپ؟! ترکه هول میشه، میگه: ایلده شما منو استخدام کنید، من با سر وارد میشم
بیمار: دکتر! احساس می‏کنم دیوونه شدم. فکر می‏کنم فرار کردم و یه عده دنبال من هستن و می‏خوان منو بگیرن. دکتر: از چه زمانی این احساس رو می‏کنی؟ بیمار: از زمانی که از تیمارستان فرار کردم.
119- تو تبریز حکومت نظامی بوده، یارو سروانه به سربازش میگه که تو اینجا کشیک بده، از هفت شب به بعد هرکسی رو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش که تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش شه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه سربازه زده یک بدبختی رو کشته! داد میزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه میگه: ایلده یک آدرسی را پرسید که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد!
120- دیوانه سراغ رئیس تیمارستان اومد و بهش گفت: من می‏ترسم، یه دیوونه اومده اینجا به من می‏گه ناصرالدین ‏شاه. رئیس تیمارستان گفت: اشکال نداره عزیزم، لابد فکر می‏کنه ناصرالدین ‏شاه هستی. دیوانه گفت: آخه اسمش میرزارضا کرمانی است.
121- ترکه دستور داد تمام اسناد و مدارک قدیمی رو به علت نداشتن جای کافی در اردبیل از بین ببرند، اما رئیس بایگانی گفت: - قربان، این اسناد خیلی مهمه. ترکه فکری کرد و گفت: مهم نیست،ایلده از همشون کپی بگیرین و اونا رو نگه دارین
122- ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته‌: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه‌ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟!
123- به یه ترکه میگن میذاری بچه ات بره دانشگاه؟ میگه اگر به درسش لطمه نزنه آره!!!
124- اصفهانیه واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خیرات میکرده. خلاصه هرکی رد میشده، یک خرما برمیداشته و یک صلوات میفرستاده . بعد یک مدت، یک بابایی دست میکنه یک مشت خرما برمیداره، اصفهانیه دستشو میگیره، میگه: هوووی! چه خبرس؟! یک نفر آدم مردس، اتوبوس که چپ نکردس
125- به یه ترکه گفتند :شما لهجه دارید؟؟
گفت نه والا .میخوای........ بیا بگرد
126- به ترکه میگن تا حالا در زندگیت ریسک کردی ؟ میگه:آره یه بار اسهال گرفته بودم گوزیدم
127- از ترکه میپرسن اگه سردت بشه چیکار میکنی؟؟
میرم میرم بغل بخاری
میگن اگه خیلی سردت بشه چی؟
میگه میچسبم به بخاری
میگن اگه خیلی خیلی سردت بشه چی؟
میگه ایلده بخاری رو روشن میکنم
128- ترکه داشته پوست پرتغال رو با چاقو میگرفته با خودش میگه: خدا کنه توش موز باشه
129- سه تا ترکه رفته بودن ایستگاه راه‌آهن، تا میرسن تو یهو قطار حرکت میکنه، اینها هم میگذارن دنبال قطار حالا ندو کی بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختی، یکیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میکنه دومی رو هم سوار میکنه، ولی سومی بندة خدا هرچی میدوه نمیرسه. خلاصه خسته و کوفته برمیگرده تو ایستگاه، یک بابایی بهش میگه: آقاجان چرا اینقدر خودتونو خسته کردید؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حرکت میکنه، وامیستادید با اون میرفتید. ترکه نفس زنان میگه: ایلده منم نمیدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفیقام اومده بودن بدرقم!
130- به اصفهانیه می گن با کالسکه جمله بساز می گه این میوا کالس که
131- یه معتاد شیرازی روی دستگاه پیغام گیر خونش پیام گذاشته بود:
هشتم......ولی خشته ام....
 132- ترکه و لره رفته بودن شکار، ترکه از دور یک شیر میبینه، نشونه میگیره میزنه... تیرش خطا میره و میخوره به دم شیره. شیره هم شاکی میشه، میدوه طرفشون که سرویسش کنه. ترکه جنگی میره بالای درخت، میبینه لره همینجور اون پایین واستاده، بهش میگه: بابا بیا بالا، الان میاد دهنتو سرویس میکنه. لره یک نگاهی بهش میکنه، میگه: برو گیتو بخور! مگه من زدم؟!
 133- ترکه پسرشو میگذاره دانشکده افسری، رفیقاش بهش میگن: بابا اینکه درسش خوب بود، میگذاشتی دکتری، مهندسی چیزی میشد، ترکه میگه: آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!
 134- ترکه صبح از در خونه میاد بیرون، میبینه سر کوچه یک پوست موز افتاده، با خودش میگه: ای داد بیداد، باز امروز قراره یک زمینی بخوریم
 135- به ترکه میگن: میدونی امام حسین کجا دفن شده؟ میگه: نه. میگن: کربلا. میگه: ای خوشا به سعادتش!

136- یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه اصفهانی نشسته کنار خیابون گریه میکنه. جلو میره و میگه چی شده عزیزم ، پسر بچه میگه سکه 25 تومانی ام را گم کرده ام. مرد میگه اینکه گریه نداره بیا این25 تومانی مال تو! بچه باز هم به گریه کردن ادامه میده < مرد میپرسه دیگه چیه ؟ بچه میگه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان 50 تومن پول داشتم
 137- به ترکه میگن یه جوک بگو . میگه :خیار........ میگن چه بی نمک! میگه: خیارشور
 138- ترکه یک قلاده بسته بوده گردن یک تمساحِ لندهور، داشته واسه خودش تو خیابون راه میرفته. یارو افسره میاد جلوشو میگیره، میگه: مردک این چیه با خودت راه انداختی تو خیابون؟! اینو باید ببری باغ‌ وحش. ترکه میگه: والله جناب سروان، دیروز برده بودمش باغ‌وحش، امروز بهش قول دادم ببرمش سینما
 139- یه روز از یه شیرازی میپرسن که راسته که شیرازی‌ها حرف دومشون همیشه فحشه؟ شیرازیه میگه: کدوم بی‌شرفی این حرف رو زده
 140- یه روز یه ترکه میره مهمونی، صاحبخونه یه سگ داشت که اسمش جو بوده. سگه میره زیر صندلی ترکه میشینه. یهو ترکه بد جوری گوزش میگیره. با خودش فکر میکنه که اگه بگوزه، صاحبخونه فکر میکنه که جو گوزیده. ترکه یه کم از گوزشو ول میکنه، صاحبخونه سریع به جو گفت: جو برو تو حیاط. ولی جو تکون نخورد. ترکه که خیالش راحت شده بود که می‌افته گردن جو با خیال راحت تمام گوزشو ول کرد. صاحبخونه یهو داد زد: جو، حتما میخوای این آقا رو سرت برینه
 141- ترکه سوار یه خره عکس میگیره. عکس رو میفرسته برای مادرش،‌ زیر عکسه
مینویسه: سلام بر ننم،‌ بالایی منم
142- مى خاست بفروشه ، یک دفه یک معتاد شیرازی از راه رسید گفت این میمون چنده ، مرده گفت اقا این خرگوشه نه میمون ، مرده گفت من که از شما سوال نکردم از از خرگوشه سوال کردم
یه روز یه اصفهانی با زن وپسرش به پیکنیک می رن که برای نهارشون سه تا تخم مرغ می برند!!!!!! یدفعه پسرشون را آب می بره که پدره داد می زنه خانوم دو تا تخم مرغ بیشتر درست نکن بچه رو آب برد
143- یه روز یه مردی یه مارمولکی له می کنه مارمولک بلند میشه و می گه :پهلوانان نمی میرند
 144- اصفهانیه در حال مرگ بوده از زنش می پرسه محمد کجاست ؟ زنش میگه : همین جا کنارت نشسته . میگه علی کجاست ؟ زنش میگه اونطرفت نشسته . میگه حامد کجاست ؟ میگه اونم همین جاست . یهو داد می زنه پس برای چی چراغ اون اتاق بی خودی روشنه
 145- ترکه کفترشو گم میکنه، تو روزنامه آگهی میده: بیه بیه!
 146- ترکه ساعت سه نصفِ شب زنگ میزنه صدا و سیما، میگه: ببخشید آقا به نظرِ شما الان آقای خامنه‌ای خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی احتمالاً باید خواب باشن. ترکه میگه: معذرت میخوام؛ ولی آقای رفسنجانی چی، ایشون هم خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی یحتمل ایشون هم خواب باشن. ترکه میگه: ببخشید ولی آقای خاتمی چی؟ یارو میگه: احتمالاً ایشون هم ‍خواب هستن چطور؟ ترکه میگه: پس دمت گرم حالا که همه اینا خوابن یه شو هندی بذار حال کنیم
 147- یه روز یه اصفهانیه یه 25 تومنی رو تو دستش هی فشار میداده که دستش عرق میکنه بعد دستش رو باز میکنه به 25 تومنی میگه اگه تا فردا هم گریه کنی خرجت نمیکنم
 148- وسط اردبیل یه چاهی بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش،‌زخم و زیلی می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس می‌گذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا می‌کشن..آفرین! ایول! دمت گرم! یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید! آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی حال می‌کنن، کف می‌زنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری! یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق هرچی بهمون میگن خر، حقمونه! آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر می‌کنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه می‌زنیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد